اون شب،شب دهم محرم بود و اونسال،مثل همه سال ها شور و حال خاصی توی محله ما به پا بود.درِ اکثر خونه ها باز بود و مردم یا توی خونه هاشون بساط نذری پزون پهن بود یا داشتند عزاداری میکردند.خونه ما دقیقا پشت مسجد محل بود که اسمش رو به خاطر اینکه واقف زمینش عاشق حضرت ابوالفضل بود گذاشته بودن حضرت ابوالفضل(ع)