هیچ وقت آن فصل از سال باغ نرفته بودم. اگرهم رفته بودم خیلی کوچک بودم و چیزی به خاطرنداشتم. همه چیز عوض شده بود.درختان بزرگ گردو،تبریزی وتوت که همیشه درانبوه برگ های شاداب وسبز بسیارباابهت بودند،لخت ولاغر انگار مرده و جان در بدن نداشتند. گنجشک هاکه روزی دسته جمعی ایستگاه راروی