فرنوش عینک دودی اش را از چشمش می چرخاند، بالای سرش و از بین جمعیت سیاه پوش، نگاهی به قد و بالای بلند و ورزشکاری مردی می اندازد و آرام به دخترعمویش می گوید: - وَو... مینو اونو باش، عجب تیپی، چه هیکلی + هیس! الانه که یکی بشنوه - برو بابا، من چی می گم اونوقت تو چی می گی، ببین چجوری راه