افسانه گالوس
هزاران سال پیش از این سرزمین پارسیان ، سرزمینی که همواره سرسبز و خرم بود و مردم در شادی و صفا زندگی می کردند مورد هجوم ارتشی خونخوار و تا دندان مسلح قرار گرفت . هر ارتشی یا پهلوانی پیش رویشان قرار می گرفت نابود می شد و از بین می رفت . شهرها به ویرانه تبدیل می شد و مردان و زنان را به بردگی می بردند . فرمانروای این ارتش فوگان نام داشت . فرمانروایی بیرحم و خونریز . فرمانروایی فناناپذیر . شرور و ظالم . طی چند سال تمام سرزمین پارسیان به دست فوگان افتاد .
روزگار در ایران باستان می گذشت و هیچ کس و هیچ قومی نمی توانست سرزمین نیکی را که حال به سرزمین شر و پلیدی تبدیل شده از دست فوگان نجات دهد .
روز فراتاگون جادوگر دربار فوگان هراسان وارد دربار شد تا خبری به فوگان دهد .
فوگان : چه شده فراتاگون . چرا مضطربی ؟
قراتاگون : فرمانروا چیزی دیدم که شما را هم نگران می کند .
دستان قراتاگون می لرزید و ترس در چشمانش نمایان بود . رو به تریتی همسر و مشاور فوگان کرد و خطاب به فوگان گفت : دیدم که جنگجویی جوان با چشمانی آبی شما را با شمشیر به قتل می رساند .
با شنیدن این جمله لیوان نوشیدنی تریتی از دستش می افتد .
تریتی : چگونه ممکن است . فرمانروا فناناپذیر است و هیچ سلاحی به او کارگر نیست . مزخرف است .
فوگان که از فناناپذیری خود مطمئن بود به فراتاگون نزدیک شد و بعد از خنده های بلند خود به جادوگر گفت : دیوانه شده ایی . دیگر قدرتت را از دست داده ایی .
فوگان رو به فرمانده هان لشگرش کرد و گفت : این زن عقلش را از دست داده است . دیوانه شده .
ارتان یکی از فرماندهان لشگر رو به فراتاگون : فرمانروا فوگان جاودانه است و هزاران سال حکومت می کند . جاودانه فوگان . جاودانه فوگان .
دیگر فرماندهان همصدا با ارتان فریاد زدند : جاودانه فوگان . جاودانه فوگان .
.... ادامه دارد
مور
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: روزگار در ایران باستان می گذشت و هیچ کس و هیچ قومی نمی توانست سرزمین نیکی را که حال به سرزمین شر و پلیدی تبدیل شده از دست فوگان نجات دهد .
روز فراتاگون جادوگر دربار فوگان هراسان وارد دربار شد تا خبری به فوگان دهد .
فوگان : چه شده فراتاگون . چرا مضطربی ؟
قراتاگون : فرمانروا چیزی دیدم که شما را هم نگران می کند .
دستان قراتاگون می لرزید و ترس در چشمانش نمایان بود . رو به تریتی همسر و مشاور فوگان کرد و خطاب به فوگان گفت : دیدم که جنگجویی جوان با چشمانی آبی شما را با شمشیر به قتل می رساند .
با شنیدن این جمله لیوان نوشیدنی تریتی از دستش می افتد .
تریتی : چگونه ممکن است . فرمانروا فناناپذیر است و هیچ سلاحی به او کارگر نیست . مزخرف است .
فوگان که از فناناپذیری خود مطمئن بود به فراتاگون نزدیک شد و بعد از خنده های بلند خود به جادوگر گفت : دیوانه شده ایی . دیگر قدرتت را از دست داده ایی .
فوگان رو به فرمانده هان لشگرش کرد و گفت : این زن عقلش را از دست داده است . دیوانه شده .
ارتان یکی از فرماندهان لشگر رو به فراتاگون : فرمانروا فوگان جاودانه است و هزاران سال حکومت می کند . جاودانه فوگان . جاودانه فوگان .
دیگر فرماندهان همصدا با ارتان فریاد زدند : جاودانه فوگان . جاودانه فوگان .
.... ادامه دارد
مور