ترش لیمو ترش
باغ لیموترش در جنوب و خانواده ماهی فروش شهر ، سرشناس و با وقار و مهربان
پنج پسرو یک دختر که مرد ماهی فروش ، سالار با ماهیگیری با کشتی کوچک در دریای جنوب و فروش لیمو ترش های باغ ،شکم آن ها را سیر می کرد.
زن ، نجمه بانو ، با چاقو پولک روی ماهی ها را می تراشید و پس از باز وتمیزکردن شکمشان ، داخلشان را باپیازداغ پر می کرد.
با شاخه های کوچک نخل دور ماهی را با سلیقه ای تمام به گونه ای که بیرون نریزند ، می بست.
سپس در داخل روغن خوب سرخشان می کرد ، سلیقه ای بسیار در تزیین و سفره آرایی داشت.
کودکان آن ها نیز سر سفره با آب لیمو ترش ماهی داخل بشقاب خود را مزه دار می کردند و چیزی که فراوان همیشه سر سفره آن ها بود لیمو ترش و یا آب لیمو ترش که نجمه بانو در فصل چیدن لیمو ترش ها ، می گرفت و داخل بطری های چد لیتری نگاه می داشت.
پس از صرف غذا نیز انقدر ماهی را ترش می خوردند که از مادر سراغ کلوچه شیرین که نجمه بانو با آرد گندم می پخت را می گرفتند.
ماهی فربه کمابیش به تور سالار اسیر می شد.
وقتی به خانه با کیسه مخصوص ماهی می آمد ، آن را از فرط خستگی درحیاط می انداخت و پسران لاغر و استخوانی شتابان به سمت کیسه رفته و آن را وارسی می کردند.
درنبود ماهی ابروهایشان از شدت غصه تا کنار چشم هایشان پایین می آمد اما مادر نجمه بانو با دلداری آرامشان می کرد.
و با آرد هسته های خرما ذخیره کرده برای طفلانش ، نان می پخت و ایام را سپری می کردند.
پسرها بزرگ و بزرگ تر می شدند و سالار و نجمه بانو نگران آینده فرزندانشان بیشترو بیشتر....
به دنبال نقشه ای کاری بودند.