انقلاب بیابان
وجودش به سامانی رسید
که عمله ی در آن به بنای بی نهایتی دست یافته بود
عمله ی ندانست ،خلقت از آفریدن نیست از تکامل اندیشه های بی نهایت استعداد های فراماورا بدست می آید
بیابان چرخید و چرخید در یک گذر نا برابر مرد حقیقتی را در بین شن های صحرا دریافت و او فهمید که موجوداتی از ترس وابستگی به انسان ها و سو استفاده از ساده لوحی بیکران استعداد هایشان به بیابان پناه بردن
و حقایقی دیگر یادگرفت و موجودات عادت کردند و انسان وابسته شد و هدف خلقت از خلق خدا فاصله گرفت و این خدایان موجود محور بیابان به تنگه ی اثر بخش افکار اسفنجی نفوذ و عقاید را نقض و ساده لوحی را رواج دادن
و به انسان یاد دادن با آن ها جز حقیقت نگوید و با خلق خدا جز دروغ چیزی نگوید و انسان فراتر از خودش پیش رفت و خود مختاری او به حدی رسید که موجودات دیگر توان محک او را نداشتن و فرزند
آدمی در کمال شکوه و قدرت ودر بی آلایش ترین و با آلایش ترین اندیشه ی خود به جنگ موجوداتی رفت که او را غرق در شهوت کرده بود پس نخستین انقلاب گر تاریخ شاید موجودات تنها بودند