موضوع همینه چیزی که چند روزه ذهنمو درگیره خودش کرده شاید چند هفته درست از وقتی که دیدمش
بزارید بگم دارم درباره ی کی حرف میزنم
"صابرخوشبین صفت" ,حمید جعفری (مسافر شب) ,حسین شعیبی ,محمد علی ناصرالملکی ,زهرابادره ,لیلا حسن زاده ,بهروزعامری ,ترنم سرخسی ,آرمیتا مولوی ,الف . محمدی ,شهره کبودوندپور ,پیام رنجبران(اکنون) ,
همایون طراح (21/9/1396),حمید جعفری (مسافر شب) (21/9/1396),فاطمه رنجبر (21/9/1396),"صابرخوشبین صفت" (21/9/1396),حسین شعیبی (22/9/1396),سلیمان عارفی (23/9/1396),محمد علی ناصرالملکی (23/9/1396),زهرابادره (23/9/1396),مجتبی صمدیار (23/9/1396),لیلا حسن زاده (24/9/1396), ناصرباران دوست (24/9/1396),حسین خسروجردی خسرو (24/9/1396),بهروزعامری (24/9/1396),ترنم سرخسی (24/9/1396),کوثر علیزاده (25/9/1396),آرمیتا مولوی (25/9/1396),داوود فرخ زاديان (25/9/1396),الف . محمدی (26/9/1396),شهره کبودوندپور (26/9/1396),هستی مهربان (29/9/1396),یعقوب یحیی (30/9/1396),داوود فرخ زاديان (2/10/1396),پیام رنجبران(اکنون) (9/10/1396),سما قراگوزلو (17/10/1396),نرجس علیرضایی سروستانی (11/10/1398),نرجس علیرضایی سروستانی (6/7/1399),
نام: نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در سه شنبه 21 آذر 1396 - 20:31
درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى فرمود تا دستش به در کنند.
صاحب گلیم شفاعت کرد که من او را حلال کردم.
قاضى گفت: به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم.
صاحب گلیم گفت: اموال من وقف فقیران است، هر فقیرى که از مال وقف به خودش بردارد، از مال خودش برداشته، پس قطع دست او لازم نیست.
قاضى از جارى نمودن حد دزدى منصرف شد، ولى دزد را مورد سرزنش قرار داد و به او گفت: آیا جهان بر تو تنگ آمده بود که فقط از خانه چنین پاک مردى دزدى کنى؟
دزد گفت :
اى حاکم ! مگر نشنیده اى که گویند:
خانه دوستان بروب، ولى حلقه در دشمنان مکوب.
چون به سختى در بمانى تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن، دوستان را پوستین
نام: حسین شعیبی ارسال در چهار شنبه 22 آذر 1396 - 22:01
@حسین شعیبی توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در جمعه 24 آذر 1396 - 20:11
سلام و عرض ارادت
آقای شعیبی بزرگوار
ممنونم از اینکه لطفتون رو شامل حالم میکنید ..میاید و میخونید و از مهر و تشویق های بی دریغ تون بی بهره ام نمی گذارید
خوشحالم ک مورد پسند و تایید تون قرار گرفته
برقرار باشید و دلشاد
بی نهایت سپاسگزارم
نام: زهرابادره (آنا) ارسال در پنجشنبه 23 آذر 1396 - 12:11
سلام بر دختر عزیزم نرجسی نازنین
داستان بسیار زیبا و عبرت آموزی با قلم شما خوندم دلنشین بود و قابل تامل
برای تان موفقیت روزافزون آرزومندم نازنین دخترم
یک بغل گل تقدیم شما (شرمنده گل نمی زنه این گوشی من )
تنور دلتان گرم و داغ
@زهرابادره (آنا) توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در جمعه 24 آذر 1396 - 20:24
جان من
منو این همه خوشبختی محاله
سلام بانوی با محبت
آنا جان عزیز و مهربانم
چی بهتر از این ..غافلگیر شدم شما رو دیدم
من هی به خودم میگم اینجا نورانی و با صفا شده .. چه بوی خوشی میاد ..نگو که آنا جانم بهم سرزده
خوشحالم که داستان رو دوست داشتید..و مثل همیشه با مهربانی خاص خودتون بهم سر زدید امید وارم شادی همنشین دلتون و لبخند همنشین لبتون باشه
شما همیشه به بنده لطف دارید .. ممنونم که اومدید و وقت با ارزش تون رو صرف خوندن داستان و نوشتن کردید
نظرات تون واقعا برام باارزشه
@};
بی نهایت سپاسگزارم
نام: بهروزعامری ارسال در جمعه 24 آذر 1396 - 21:11
سلام گرامی
مثل اینکه آنطرفها بانوان بیشتر بازبان طنز آشنایند
هروروز بانو علیشاهی را می خوانم و لذت می برم
شما در همه ی زمینهها تردستید
بسیارتر باشید
زیباتر نویس
درودتان
@بهروزعامری توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 25 آذر 1396 - 23:34
استاد عزیزم
سلام و هزارن درود و عرض ارادت
هورااااااا
استاد عامری که خوششون بیاد دیگه تمام همین کافیه
فول انرژی مثبت
خوشحالم از بودنتون.. امیدوارم لبخند به لبتون اومده باشه و من به آرزو رسیده باشم طنز نوشتن خیلی خوبه حداقل اگر حال خودم خوب نشد حال دل خواننده ها خوش میشه.. حتی اگر این خوشی لحظه ای باشه باز هم ارزشش رو داره
راستش دارم روی یه طرح کار میکنم قالب طنزی که شبیه فکاهی باشه.. کلامی و در عین حال توصیفی باشه .. البته طبق معمول همیشه توی نوشتن آخرش و نتیجه گیری شکست خوردم و این رو قبول دارم
یه جورایی برای به سرو سامان رسوندنش کم آوردم از پی نوشت هم کمک گرفتم ولی میدونم مقصود حاصل نشد. دلخواه خودم نبود ولی با این حال گذاشتم توی سایت تا دوستان بخونن و شاید نظراتشون راه گشا بشه
ممنونم از صبر و حوصله ای که به خرج دادید و خوندید
امیدوارم با راهنمایی هاتون بتونم روز به روز بهتر و بهتر بنویسم . شاگرد بی استعدادیم ولی سعی خودم رو میکنم
لطفتون پایدار.. سایه تون مستدام
شرمنده مهربانی های شما هستم و خواهم بود
برقرار باشید
بی نهایت سپاسگزارم
نام: ترنم سرخسی ارسال در جمعه 24 آذر 1396 - 00:03
سلام بر بانوی خرد
خوشحالم که داستان زیبایتان را خواندم .بسیار عالی است وبه نکته جالبی اشاره کردید ،خود را به القاب زشت نخوانید چرا که انسان اشرف مخلوقات است واین نوع برخوردها عاقلانه به نظر نمی رسد،اما متاسفانه در جامعه ی ما این عادت ناپسند در حال تبدیل به فرهنگ است وهر کسی که می خواهد ،خود را برتر از دیگران نشان دهد ،دست به تمسخر وریشخند دیگران،چه با القاب زشت ،چه با بر جسته کردن خطای که روزی انجام داده ویا برجسته کردن عیبی که شاید به هیچ عنوان عیب نباشد ویا حتی استعداد های اشخاص،میزنند.غافل از اینکه شخصیت ضعیف خود رامورد حمله قرار میدهند.
در آخر باید بگویم که داستانتان بسیار عالی بود.خجالت بکش برای همه اسمای عجق وجق گذاشتی خانم قورباغه اسم قحطی بود،حداقل جوجه اردک زشتو بی نصیب نمی ذاشتی ،طفلک همه اش ،چشمش به داستانکتان خشک شد واز بس دلش را صابون زد،کف کرد.کناه دارد.
نویسا وبرقرار باشید
@ترنم سرخسی توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 25 آذر 1396 - 01:24
به قول سعدی
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
یه سبد سلام با عشق به رسم دوستی ها
بانو سرخسی عزیزم
بانو؟ چه خبر از این طرفا نکنه راه گم کردین ؟ خوشحالم که اینجا میبینم تون
خونده شدن داستان توسط شما باعث افتخاره و این که میگید خوشتون اومده باعث خوشحالیم میشه امید وارم همیشه لبخند به لب داشته باشید و دلتون شاد باشه
قبل از شروع داستان موضوع لقب های زشت دادن به اطرافیان توی ذهنم بود و میخواستم یه جورایی در قالب داستان بهش بپردازم .. به نظرم اومد که با زبان طنز خیلی خوب میشه بیانش کرد ولی نمیدونم چرا اینطوری شد .. راوی داستان بی اعصاب بود زد کاسه و کوزه مارو هم شکست
نذاشت اصل مطلب رو بگم .. خوشحالم که این موضوع مورد تایید تون قرار گرفته ..کلا گذاشتن لقب های زشت روی آدم ها یه کار ناپسند و نهی شده هست.. ولی متاسفانه عادت کردیم به گفتن و شنیدنش .. کاش میشد فرهنگ سازی کرد و این رفتار ضد فرهنگی و دین رو از بین برد.. یه مدت این موضوع شده بود دغدغه فکری و ذهنیم.. بانوشتن این داستان هم نشدکه بشه
با این حرفتون شدیدا موافقم.. این که همه این کارها دلیل بی شخصیتی و کمبود های اجتماعی و عدم موفقیت توی جامعه این مدل آدم هاست
الان که گفتیدجوجه ارادک زشت به این نتیجه رسیدم که خوبم گفتیدا ..باید اسم بچه هایی که توی آب بودن رو میذاشتم جوجه اردک زشت به جوجه اردک زشت بگید این دفعه منو ببخشه یه جای دیگه توی یه داستان دیگه جبران میکنم
خوشحالم که داستان مورد پسند طبع بلند تون قرار گرفته و متشکرم بابت همه چیز.. مخصوصا تشویق ها و دلگرمی های بی دریغ تون
ممنونم از اینکه اومدید و خوندید و میدونم که از گفتن کم و کاستی های داستان چشم پوشی کردید
خدا حفظ تون کنه سایه تون مستدام و زندگیتون سرشار از آرامش
روزگارتون پر از خوشی
و برقرار باشید
بی نهایت سپاسگزارم
نام: کوثر علیزاده ارسال در شنبه 25 آذر 1396 - 15:10
سلام نرجس بانو عزیزم.امیدوارم حال دلتون خوب باشه.داستانتون عالی و دلنشین بود.لذت بردم.قلمتان سبز و زندگیتان سرشار از اتفاقات خوب
@کوثر علیزاده توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 25 آذر 1396 - 01:36
جان دلم
کوثر خانم گلو گلابم اومده
سلام به روی ماهت عزیزم
مگه میشه آبجی کوثر رو ببینم و حالم خوب نباشه.. ممنونم مهربانم
چه خوب که خوشت اومده.. چی بهتر از این.. کلا شما خوشت بیاد همه چیز حله
خوشحالم که داستان رو دوست داشتی و امیدوارم گل لبخند روی لبت رویده باشه
ممنونم از اینکه بودی و هستین و مهر و محبتت رو نصیبم میکنی. صفا مفا آوردی همراه خودت
فدای همه ی صفا مفاهات
بینهایت سپاسگزارم
نام: شهره کبودوندپور ارسال در یکشنبه 26 آذر 1396 - 10:08
سلام
چرا هر کاری می کنم کامنتم بالا نمیاد نرجس؟!!
اصلا دست پا هوا هم فایده نداره
@شهره کبودوندپور توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در سه شنبه 28 آذر 1396 - 22:50
ببین شهره جان تمرکز داشته باش ..به هیچی فکر نکن ..ذهنتون خالی کن.. ریلکس باش .. آره همینجوری خوبه خیلی خوبه ..
دستت رو قوی بزنی و آب رو بکشی عقب به راحتی سرت میاد روی آب.. ببین اینطوری
اصلا وایسا یه دقه به اعصابت مسلسل باش.. فکر کنم غریق نجات داریم خودم به زور هم که شده کامنت رو میارم روی آب .. ببین اینجا رو
هنوز عشق منی مثل همیشه دلم از دیدنت خسته نمیشه
ســـــــــــــلام عزیز جان
زندگی صد سال اولش سخته
این صد سال رو هم بی خیال بشی همه چی حله
ممنونم از اینکه هستی
عزیزمی