موضوع همینه چیزی که چند روزه ذهنمو درگیره خودش کرده شاید چند هفته درست از وقتی که دیدمش
بزارید بگم دارم درباره ی کی حرف میزنم
حسین شعیبی ,حمید جعفری (مسافر شب) ,بهروزعامری ,سارا یاسمینی ,فاطمه سادات حيدري ,رضا فرازمند ,همایون طراح ,"صابرخوشبین صفت" ,کامران غفوری ,شهره کبودوندپور ,محمد علی ناصرالملکی ,سبحان بامداد ,ترنم سرخسی ,الف . محمدی ,پیام رنجبران(اکنون) ,م.ماندگار ,
مجتبی صمدیار (11/9/1396),فاطمه رنجبر (11/9/1396),"صابرخوشبین صفت" (11/9/1396),م.فرياد (12/9/1396),حمید جعفری (مسافر شب) (12/9/1396),فاطمه سادات حيدري (12/9/1396),همایون طراح (12/9/1396),الف . محمدی (12/9/1396),م.ماندگار (12/9/1396), ツفریماه آرام فر ツ (12/9/1396),غزل غفاری (13/9/1396),هستی مهربان (14/9/1396),بهروزعامری (14/9/1396),محمد علی ناصرالملکی (14/9/1396),سبحان بامداد (15/9/1396),پیام رنجبران(اکنون) (16/9/1396), ناصرباران دوست (16/9/1396),حسین شعیبی (17/9/1396),مهسا تنانی (17/9/1396),ترنم سرخسی (17/9/1396),بهروزعامری (24/9/1396),کوثر علیزاده (25/9/1396),رضا فرازمند (26/9/1396),داوود فرخ زاديان (5/10/1396),منوچهر عزیزی (29/3/1397),پیام رنجبران(اکنون) (24/12/1397),نرجس علیرضایی سروستانی (9/8/1398),
نام: سیدمحمد ارسال در شنبه 11 آذر 1396 - 11:17
حوصله پیر و پیرزن هردوش باهم می خریم نون خشکیههههه ...... نون خشک
بازم یه پاییز، دوباره بارون
هجوم فکرت، همون خیابون
دوباره دلشوره ی تورو دارم
دوباره دلتنگتم عزیزم
دوباره دارم به هم می ریزم
چقد از این حال بی تو بیزارم
به یادتم من، آروم جونم
به یادتم من، ای مهربونم
چرا اینجا استیکراش کمه ؟
@سیدمحمد توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در یکشنبه 12 آذر 1396 - 15:30
که پیرزن میخری هاااا
حیف حیف که عمرم بپای تو هدر شد
حیف از جوونیم که با تو بی ثمر شد
وای نگو نگو دِلا قدرتو می دونه
پیر اگه بشی دیگه با تو نمی مونه
باز ملامتش نکن چشمای گریونم
مگه دستم بهت نرسه.. یعنی تهدیدم به اندازه تهدیدهای کیم جونگ اون رهبر کره شمالی واقعیه... عزیزم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین ازتمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس می کشم
یه عالمه ارادت
راستی مرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمیکنه.. میاد خونه
نام: فاطمه رنجبر ارسال در شنبه 11 آذر 1396 - 11:45
نام: "صابرخوشبین صفت" ارسال در شنبه 11 آذر 1396 - 21:18
سلام و درودها
به بانوی ادیب و خوش قلم
بانو سروستانی عزیز
سوژه هایی که برای داستانهایت انتخاب می کنی به نوعی تازه و نو هستند و خواننده با سطر سطر زیبای داستان ، همراه می شود .
سبز و سرزنده باشید .
@"صابرخوشبین صفت" توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در یکشنبه 12 آذر 1396 - 18:32
سلام و هزارن درود
آقای خوش بین صفت بزرگوار
هنوز این جمله زیبا در رابطه با شما توی ذهنم مونده به قول دوستی شاعری که همیشه جیبش پر از سپیده
همیشه به من لطف دارید و این از بزرگواریتون هست و میدونم که نوشته ام لیاقت نگاه زیبا و گرم شما رو نداره و مطئنم که از ایرادها و کاستی هاش چشم پوشی کردید
تبریک میگم بابت چاپ کتابتون.. به امید روز های روشن به امید موفقیت های روز افزون.. به امید روزی که 100 جلد کتاب چاپ کرده باشید و همه کتاب هاتون به چاپ صدم رسده باشه باور کنین آرزوی محالی نیست.. چون
با پشتکار بودنتون رو باور دارم
برقرار باشید و زنده دل
بی نهایت سپاس
نام: شهره کبودوندپور ارسال در یکشنبه 12 آذر 1396 - 08:40
سلام سلام همگی سلام (الکی مثلا من نرگسم)
به به
قدم رنجه و قلم رنجه رو با هم فرمودین
خیلی هم عالی
چشم ما روشن
خوب جای شکرش باقیه حوصله ات پیر شده اگر جوون بود با این حجم از طنازی الان پیر ما رو درآورده بودی!
من یکی که حوصله ام فوت کرده بدین وسیله مجلس ختمی برپاست و از عزیزان برای تسلی خاطر بازمانده اش دعوت به عمل می آید
و اما روغن ال اغ! بله توی قوطی عطارها همه چی پیدا میشه الا کمی روغن برای التیام زخم دل
اتفاقا الاغ یه چی دیگه هم داره می گن واسه سینوزیت خیلی خوبه ولی برای بدبود نشدن فضای عطرآگین داستانک از آوردن اسمش خودداری می کنم
اینم از اطلاعات پزشکیمون
بازم بنویس برامون
و اما در پایان
دل پاره! دل شکسته! دل شرحه شرحه! می خریم به جای آبکش هم یه تیکه سنگ خارا می دیم خیلی هم عالی دیگه نه ترک بر می داره نه مو برمی داره نه می شکنه و نه ....با صدسال گارانتی و وارانتی
اینم تقدیم روی ماه دوست خوبم :
کسی به سنگها گفت انسان شوید ،
سنگها گفتند :
ما هنوز به اندازه کافی سخت نیستیم !
اریش فرید
مرا دفن سراشیب ها کنید که تنها
نمی از باران به من رسد اما
سیلابه اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم
بیژن الهی ( به بهانه سالروز نبودش)
@شهره کبودوندپور توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در یکشنبه 12 آذر 1396 - 19:38
مه هستي ما فقط تو هستي
ماه و مي خوايم چيكار وقتي تو هستي
عاقا اصلا سر ساقی سلامت
سلام عزیز جان
سلام به روی ماهت بانو شما بدون سلام هم عزیزید
یه حوصله خوب سراغ دارم. حوصله ی یه خانم دکتر بوده هر روز باهاش میرفته مطب اصلا هم ازش استفاده نمی کرده فقط میذاشته توی کیفش که اگه یه وقت لازمش شد دم دستش باشه. مالکش آشناست میگم زیر فی بازار باهاتون حساب کنه سند بنام توی بنگاه.. قسطی هم قبوله.. فقط شیرینی بچه ها فراموش نشه
این چیزی که گفتین درمورد الا غ و سینوزیت و این حرفا خیلی باحال بود اتفاقا آبجیم سینوس هاش عفونت کرده بودن عطاری بهش گفته بود عنبر نسار دوای دردت هست.. وقتی آورد توی خونه و پاکت رو باز کردیم دیدیم.. به به اسمش رو گذاشتن عنبر نسار، برخلاف بوش
ببینید من نوشتم حالم بهتر شد شما هم بنویسید هرچی که توی فکرتون چرخ میزنه هرچی به ذهنتون میاد رو بنویسین باور کنین حالو احوالتون تغییر میکنه عاقا اصلی تضمینی با یکسال خدمات پس از فروش
من باور دارم که کوردهای ایران زمین همیشه پشت مشکلات رو خم میکنن و خم به ابرو نمی یارن..همینطور که تا الان این کار رو کردن. استوارن مثل کوه، زلال و پاکن مثل آب، سرسختن مثل سنگ و بزرگ و وسیع هستن مثل آسمون مثل دریا.. هیچ وقت نمیذارن ناراحتی ها و سختی ها از پا درشون بیاره اینو من نمیگم اینو تاریخ میگه
درود بر ایران درود بر کوردان سرزمینم
باعث افتخارمون هست زندگی و بودن درکنارتون و از این بابت به خودمون می بالیم و به جهان فخر می فروشیم
زیر یه خم حوصله و ناراحتی ها رو بگیرید بزنیدش زمین بعد فیتیله پیچش کنین و تمام .. اصلا هم به حرف مربی گوش ندین
خوشحالم از بودنتون.. ممنونم از شعر های زیبایی که برام نوشتین
برقرار باشید و همیشه زنده دل
بی نهایت سپاس
نام: بهروزعامری ارسال در سه شنبه 14 آذر 1396 - 15:56
سلام عزیز و گرامی
اصلا دل جوون یعنی همین
و تعریف من از زندگی و خانومها اینه
زندگی و خانومها یک ژانر بیشتر نیست
تقسیم بندی ژانر کلاسیکه
پست مدرن (که من میگم زیگیل مدرن) میگه بین ژانر
اما من میگم همه چی یک ژانر از جمله این نوشته زیبا و خانومانه ی شما شامل همه ی ژنور(ژانرها) می باشه
از شوخی گذشته هم خوشجال شدم و هم لذت بردم
درود بر شما
@بهروزعامری توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در جمعه 17 آذر 1396 - 11:53
گویا من امروز سعادت مند شدم
سلام و بیکران ارادت
استاد عزیزم جناب عامری بزرگوار
چقدر خوبه که شما هستین و من چقدر خوشحالم از زیارتتون یکی از دلایلی که من هنوز دست از نوشتن برنداشتم شمایید که همیشه مهر و محبتتون رو بی دریغ نصیبم می کنید.
میدونم که همیشه یه عالمه میگردید تا بتونید یه نکته مثبت توی نوشته های من پیدا کنید و تشویقم کنین این نکته مثبت پیدا کردن کار آسونی نیست
زیگیل مدرن عالی بود
استاد شما رو دیدم حال دلم خوب شد خدا حفظ تون کنه ممنونم بابت همه مهربونی هاتون و لطفی که همیشه به من دارید
برقرار باشید و زنده دل
بی نهایت سپاس
نام: سبحان بامداد ارسال در چهار شنبه 15 آذر 1396 - 12:02
نام: پیام رنجبران(اکنون) ارسال در چهار شنبه 15 آذر 1396 - 01:33
یه جایی خوندم، به گمونم نوشتههای حضرت فروید بود، نقل به مضمون میکنم که میگفت:«شادی یهجورایی کاهش درد است!» آدم وقتی درداش زیاد باشه یهجور شادی در او بروز میکنه که در نویسندگان مبدل به خلاقیت و در بیشتر اوقات طنز به معنای واقعیِ کلمه میشه. اما نمیدونم دربارهی بیحوصلگی یا پیرشدنِ حوصله چی گفته!؟ آخه یه مرحله هم وجود داره که بعد از اینکه طرف درست حسابی درد کشید همهی مشکلاتش با عالم و آدم حل میشه، دیگه هیچی نمیتونه بیش از اون چیزی که هست روش تاثیر بذاره، یهجور بیحوصلگیست. میگه آی آدمها، شما هرطور که هستید باشید فقط من حوصلهتون رو ندارم پس دست از سرم بردارید. کلاً اتمسفر بدی نیست اگه بشه طاقتش آورد. اما یکی از روشها برای رسیدن به توازن و تعادل نوشتنه! ولی اگه بیحوصلگی اونقدر در آدم نشست کرده باشه که حتا حسّ نوشتن نباشه اونوقت چی؟!
خب در این مرحله بیحوصلگی به خانهای دیگهای تقسیم میشه. بعضیها برای غلبه بهش همچنان با هر ضرب و زوری اقدام به نوشتن میکنن که این تلاش برای نوشتن به نوعی سعی برای ادامهی حیات است. اینجاست که طرف میگه مینویسم که خودمو نکشم! بعضیها به سراغ چیزهایی مثل عرفان یا فلسفه میرن...و چنانچه این مراحل به درستی طی بشه یعنی طرف مابینش غزل خداحافظی رو نخونه بعدِ عبور از هفتخانش تازه به ناامیدی بزرگ میرسه!(غالباً افراد در این مرحله خودشون رو میکشن)
فضایی ترسناک است اما بازم چنانچه طاقت بیاره به امید بزرگ میرسه یعنی نقطهی روشنشدگی!!...که این خودش داستان دیگریست...
***********
میگوید هرشب مردی در اتاقم با طناب دار ایستاده...
میگوید هرشب تصویری با من است: مردی در ساحل لباسهایش را درمیآورد و عریان گام به دریا میگذارد، همانجا که سردیِ آب بر ساقهایش میرود و میآید و شنها زیرپایش میلغزند، بعد با خنجری شکم خود را میدرد...
*
ببخشید پرت و پلا نوشتم، کاش فقط میگفتم:«سلام...داستانتو خوندم و دوست داشتم»
@پیام رنجبران(اکنون) توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 18 آذر 1396 - 17:29
یه جایی نوشتم، به گمونم اون زمان ها حضرت فروید بود،دعوامون میشد(هنوز فروید دنیا نیومده بود شما هم یادتون نمیاد) نقل به مضمون میکنم که نوشتم: هیچی بهتر از شکوندن تخمه آفتاب گردون نیست
اصلا شکوندنش با کل نظریه های روان شناسان دنیا برابری میکنه
حضرتش در مورد درمان بی حوصلگی گفتن ابتدای به امر نق بزن بطوی که به نق نقو ملقب شده و همه از دستتان عاجر شده زین پس همه از گردتان محو و در تنهایی به روزگار پلشتی که باعث شده به این اخلاق گند بیحوصلگی مزین شویدفکرکنید. باخوابیدن خویشتن خویش را درمان کنید. در مواردی با پیله کردن به اطرافیان نیز پیرحوصله گی تان قابل درمان است ولیکن چنانچه از جمله افرادی هستید که شخص خاصی در اطرافتان یافت می نشودگشته ایم ما یافت می نشود آنم آرزوست به گوش دادن موسیقی در مکانی دنج و یا تماشای فیلمی جذاب روی آورده چنانچه افاقه نکرد سری به یخچالو کمدو کابینو گنجه و مکان های فوق سری و جاهایی که غذاهای خوشمزه مخفی بنموده اید برای روز مبادا زده و دمار از روزگار همه خوراکی ها به درآورید
شاید جناب حضرتش در این لحظه دچار دگردیسی شده باشند
ولی درجایی گفتند پیدا کردن گوشی،خموش جهت شنیدن صحبتهایتان نیز قابل توجه است که بنده در سندیت این مورد شک دارم زیرا در این موردخاص باید پذیرای میهمان بودکه فرود آمدن میهمان بر سرت همان و تشدیدبیماری همان
و یا صحبت تلفنی که این نیز مستلزم پیداکردن گوشی تلفن هست که مبادرت به این امر علی الحساب بیشتر باعث تشدیدبیماری میشود
به هر روی
خواندن کتاب مخصوصا طنز را میتوان درمان درد دانست ولی به ضرس قاطع، نوشتن و نوشتن علی الخصوص چرت و پرت بافی درمان درد است. چنانچه خود نویسی و خود به خود درمان شوی. عجیبا غریبا
و در همه حال شک نکنید که شکوندن تخمه آفتاب گردان موثر است. چه درحال موسیقی گوش دادن،فیلم دیدن یا خواندن کتاب و یا حتی نق زدن به جان افراد
*یاد داشت برداری و حاشیه نویسی بر روی کتاب روان شناس خود باشیم نوشته ی این حقیر
سلام و عرض ارادت فراوان
آقای رنجبران بزرگ
ببخشید پرت و پلا نوشتم، کاش فقط میگفتم: «سلام... خوبی یا بهتری؟ کم پیدا شدین؟»
چی بهتر از این،که اینجا بودید و خوندید.
ممنونم. شما همیشه به آبجی تون لطف دارید. قدردان محبت تون هستم
چوب خط پر شد
بی نهایت سپاس
نام: حسین شعیبی ارسال در جمعه 17 آذر 1396 - 13:22
سلام
در عین اینکه راوی ادعا میکرد خیلی وقته که داستان ننوشته! داستان زیبایی بود.
لذت بردم از خواندن آن
سربلند باشید
@حسین شعیبی توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 18 آذر 1396 - 18:53
ســـــــــلام و عرض ارادت بیشمار
آقای شعیبی بزرگوار
راوی زیاد حرف میزنه ..ولی باور کنین عین حقیقت رو میگه
خیلی خیلی خوشحالم که نویسنده خوش قلم و توانایی مثل شما به نوشته ام سر زده و واقعا منت به سرم گذاشتین .. الان دقیقا این شکلی ام
میدونم که کم کاستی ها و ایراد های بیشمارش چشم پوشی کردید. خوشحالم از بودنتون و ممنونم از حمایت و تشویق های بیدریغ تون.. خدا حفظ تون کنه
برقرارباشید
بی نهایت سپاس
نام: کوثر علیزاده ارسال در شنبه 25 آذر 1396 - 15:13
نام: رضا فرازمند ارسال در یکشنبه 26 آذر 1396 - 23:21
سلام
بانوی گرانقدر
گوش شیطون کر نفهمم بگی حوصله ام پیر شده
نه حوصله ات جوان جوان - الهی هزار ساله بشه
داستان زیبایی بود
همه جا من را تاب پیچ داد - مثل داستان چرخ وفلک
راستی الکم و دولکم چرخ وفلکمو...
چسبید -داستان شما - یعنی بدل نشست
عای الخصوص بعد از برگشتن ازیک ماموریت 20 روزه از کرمانشاه.
نویسا وسربلند باشید
@رضا فرازمند توسط نرجس علیرضایی سروستانی ارسال در شنبه 2 دي 1396 - 14:42
نهههه اشتباه شد.. گربه سیاه همسایه بود که حوصله اش پیر شده بود
سلام
یه سلام بلند و بالا همراه با یه خدا قوت اساسی
خدا قوت آقای دکتر
و البته عرض ارادت بی شمار
ادیب و شاعر بزرگوار دکتر فرازمند عزیز
خدا قوت میگم ..خدا بهتون طول عمر و زندگی باعزت بده .. و سایه تون از سرمون کم نشه
ذوق زده شدم از اینکه بعد از مدت ها شما رو زیارت کردم .. به معنی واقعی کلمه خوشحالم کردید
الکم و دولکم و چرخ فلکم
عالی بود
چی بهتر از این که دکتر فرازمند داستانم رو بخونن و خوششون بیاد باعث افتخارم هست. شما همیشه به بنده لطف دارید و میدونم از بس روحیه لطیف و پر از مهری دارید از گفتن کم و کاستی های نوشته چشم پوشی می کنید.
قدردانم لطفتون هستم و خواهم بود
برقرار باشید و زنده دل
بینهایت سپاس