این داستان را خواندند (اعضا)
نوریه هاشمی (26/4/1399),طراوت چراغی (27/4/1399),حمید جعفری (27/4/1399),حسن ایمانی (28/4/1399),طراوت چراغی (28/4/1399),حسن ایمانی (30/4/1399),
نقطه نظرات
نام: حمید جعفری ارسال در جمعه 27 تير 1399 - 20:33
سلام آقای مولایی
خوشحالم آثاری از شما می خوانم.
شما در رده آثار متعهد می نویسید و ماجرای معروفی را در قالب داستان درآورده بودید.
چنین محتوایی بسیار ارزنده و آموزنده است و در حیطه ی ادبیات متعهد حائز اهمیت و ارزش است.
بنظرم جملات کمی ثقالت داشتند و می شود با کمی بازخوانی آنها را سلیس و روان کنید.
چند نقد لفظی:
شب قبل عملیات= شب عملیات...
محور پر از مین= معبر پر از مین های...
موفق باشید
نام: حسن ایمانی ارسال در شنبه 28 تير 1399 - 10:44
درود بر شما...
داستان خوبي بود كه انتهاي تكان دهنده اي رو با يك ديالوگ عالي ديديم. نوع روايتگريِ داستان، خوب و روان بود. از نوع گفتار راوي داستان، مي شد به راحتي وارد فضاي قصه شد و جريان را فهميد اما خب بزنگاه كار در انتهاي ماجرا نهاده شده بود كه بيشتر خاطرات جبهه و جنگ به همين شكل پيش مي رود و نتيجه گيري بر مقدمه چيني ارجحيت دارد. اين كار هم در سبك و سياق چينن كارهايي نوشته شده بود و فرم كار مشخص بود.
در چنين فرم هايي به شخصيت پردازي كمتر اشاره ميشه و شخصيت قهرمانان داستان با توجه به عملكردهاشون سنجيده ميشن. با توجه به عملكردي كه از قهرمان داستان شاهد بوديم تونستيم ارتباط درستي با شخصيت دوم داستان "احمد" پيدا كنيم.
استفاده كرديم...
حسن ايماني