پارتی شبانه قسمت سوم
با عجله به سمت ماشین رفتم.
کیمیا:وایسا وایسا گوش کن.
چیرو ها نامردیدتو رفتنتو گوشی خاموشتو گریه های هرشب رو چیرو چیرو توضیح بدی ها
بدون اینکه گوش کنم سوار ماشین شدم فقط حرکت کردم رفتم رفتم رفتم چشام باز کردم دیدم بدون تو تک و تنها بغل خاطراتمونم حح خاطراتی که تو اون مکان گریم در میاورد .
کیمیا: اره رفتم رفتم اما برگشتم تا بسازم تا با همه مردیت کنار بیام رفتم تا به مردونگیت شک نکنم اره تو حق داری از دست من دلخور باشی اما محمد من آدم بده داستان نکن اون من رو نخواست اون بهم گفت برو اون بهم گفت دیگه نمیخواد با من باشه محمد لطفا ترکم نکن
من: پس چرا بعد تو دیونه شد چرا جاش شد تو تیمارستان چرا همش نقاشی تو رو میکشه پاره میکنه
کیمیا: چون نفرینش کردم چون بهش گفتم بازیم دادی خدا بازیت بده بعده اینکه این حرفا رو زدم نموندم تو خونه زدم بیرون از حرفاش سیر بودم اون پارتی لعنتی داشت خفم میکرد شما ها هم که هیچ کدوم نبودین ببینید داشت چطور من خار میکرد بعد زدن از اون خونه تصادف کردم چند مدت بیمارستان بودم که تصمیم گرفتم از ایران برم برم جای که باهاش خاطره نداشته باشم یه سالی بود که اونور بودم که صابر دیدم با هام حرف زد من به ایران اورد گفت تو چه شرایط سختی هستی منم باید باهات حرف میزدم تو تنها کسی بودی که باید از دلت در میاوردم چون تو برام یه برادر واقعی الان داداشی نمیخوای ابجیت بغل بگیری نمیخوای اشکشو پاک کنی نمیخوای بهش بگی خوش اومدی
من: من میبخشی خواهری ؟
کیمیا : این چه حرفیه ناز من
کیمیا رو گرفت تو آغوشم با هم شروع به گریه کردیم میبنی با قدم قدم دور شدی از من و منم از دوستام داستان بعدی من میشه داستان مرگ تو و جدای من از بچه های
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: کیمیا:وایسا وایسا گوش کن.
چیرو ها نامردیدتو رفتنتو گوشی خاموشتو گریه های هرشب رو چیرو چیرو توضیح بدی ها
بدون اینکه گوش کنم سوار ماشین شدم فقط حرکت کردم رفتم رفتم رفتم چشام باز کردم دیدم بدون تو تک و تنها بغل خاطراتمونم حح خاطراتی که تو اون مکان گریم در میاورد .
کیمیا: اره رفتم رفتم اما برگشتم تا بسازم تا با همه مردیت کنار بیام رفتم تا به مردونگیت شک نکنم اره تو حق داری از دست من دلخور باشی اما محمد من آدم بده داستان نکن اون من رو نخواست اون بهم گفت برو اون بهم گفت دیگه نمیخواد با من باشه محمد لطفا ترکم نکن
من: پس چرا بعد تو دیونه شد چرا جاش شد تو تیمارستان چرا همش نقاشی تو رو میکشه پاره میکنه
کیمیا: چون نفرینش کردم چون بهش گفتم بازیم دادی خدا بازیت بده بعده اینکه این حرفا رو زدم نموندم تو خونه زدم بیرون از حرفاش سیر بودم اون پارتی لعنتی داشت خفم میکرد شما ها هم که هیچ کدوم نبودین ببینید داشت چطور من خار میکرد بعد زدن از اون خونه تصادف کردم چند مدت بیمارستان بودم که تصمیم گرفتم از ایران برم برم جای که باهاش خاطره نداشته باشم یه سالی بود که اونور بودم که صابر دیدم با هام حرف زد من به ایران اورد گفت تو چه شرایط سختی هستی منم باید باهات حرف میزدم تو تنها کسی بودی که باید از دلت در میاوردم چون تو برام یه برادر واقعی الان داداشی نمیخوای ابجیت بغل بگیری نمیخوای اشکشو پاک کنی نمیخوای بهش بگی خوش اومدی
من: من میبخشی خواهری ؟
کیمیا : این چه حرفیه ناز من
کیمیا رو گرفت تو آغوشم با هم شروع به گریه کردیم میبنی با قدم قدم دور شدی از من و منم از دوستام داستان بعدی من میشه داستان مرگ تو و جدای من از بچه های