مالزی !
پسر در حال فکر کردن بود که پدر وارد اتاق شد و گفت : پسرم ! به چه فکر می کنید ؟ پسر گفت : به این فکر می کنم که چگونه کشور مالزی این همه پیشرفت کرده است. پدر مکثی کرد و گفت : آن ها یک ماهاتیر محمد داشتند که ما نداریم ! پسر با تعجب پرسید ما با این همه جمعیت یک ماهاتیر نداریم ؟ پدر آهی کشید و گفت : ما هم داریم اما عدهای اجازه نمی دهند وگرنه ما هم مالزی می شدیم.
پاک !
رو به پدرم کردم و گفتم : سی سال خدمت چرا رئیسی ؛ مدیرکلی ؛ وزیری
یا نمایندهای نشدی ؟ پدرم مکثی کرد و
گفت : می ترسیدم آلوده شوم ! لبخندی
زدم و گفتم : مگر امروز پاک هستی ؟
پدرم زغال های منقل را جابه جا کرد و
گفت : می خواستم اما عدهای نگذاشتند.
پوشاک !
پوشاک بچه را عوض نمود و شروع کرد به خندیدن ! مرد با تعجب پرسید به چه می خندی؟ زن گفت : به حرف های مارک توین ! مرد گفت : حرفهایش به پوشاک ارتباط دارد؟ زن گفت : بله ! آقای مارک توین تاکید دارد سیاستمداران و پوشاک بچهها را باید زود به زود عوض شوند ! مرد گفت : به چه دلیل ؟ زن به پوشاک اشارهای کرد و گفت : به این دلیل ....!
لجباز !
پدرم یک دنده و لجباز بود. سالهاست سرش به سنگ خورده اما از راهی که می رود دست برنمی دارد. هرچه اعضای خانواده اعتراض می کردند بی فایده بود. او حرفهای خودش را می زد ! خواهرم به اعتراض روسریش را برداشت و فریاد زد این کارهای تو یعنی ...! پدرم این حرف ها را که شنید با عصبانیت فریاد زد هرکس این وضعیت را نمی خواهد از این خانه برود.
اصلاحات !
استاد روی تخته سیاه نوشت. نباید از اصلاحات واهمه داشت. یکی از خصوصیات جامعهای پویاتغییر و تحول است ! یکی از دانشجویان برخاست و گفت : ببخشید استاد ! چرا بعضیها با آن مخالفت می کنند. استاد تأملی کرد و گفت : آنها از جایگاه خویش می ترسند مثل درباریان قاجار که با امیر کبیر مخالفت می کردند .
بی تر مز !
به آن ها بی ترمز می گفتند ! از میدان مین ؛ سیمهای خاردار و کانال آب عبور می کردند ! ترس و هراسی در دل دشمن می انداختند ! اگر آن ها نبودند سرنوشت جنگ چه می شد ؟ سئوالی که ذهن همه را مشغول کرده است ! اگر مردان آن روز بودند اوضاع اقتصادی چگونه بود ؟
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: