آداب زندگی امیرزاده خاتون دختر معتضدالملک
- آخه دیگه چه مشکلی هست؟ من که هر کاری گفتید کردم. کتوشلوار پوشیدم. کراوات و دکمهسردست هم دارم. کفشم ورنی بنددار هم پوشیدم و بندها را یک گره و یک پاپیون زدم. موهامم هم روغن زدم و شونه کردم. خواهش میکنم ایراد نگیرید بذارید کارم را بکنم و برم.
- ایراد؟ من ایراد نمیگیرم. من امیرزاده خاتون دختر معتضد الملک آداب و قوانین خاصی ...
- بله بله می دونم. شما آداب و قوانین خاصی برای زندگی خودتان دارید و بدون این قوانین نمیتوانید روزگارتان را بگذرانید و اصلاً به خاطر پایبندی به همین اصول است که زندگی شما اینقدر پربار و پررونق است. ببین مادر جان چقدر خوب همه را حفظ شدم!
- مادر جان! خجالت نمیکشی به من می گی مادر! فکر کردی پسر چارده ساله هستی! تو حتی از نوح هم بیشتر عمر کردی!
- ببخشید! ببخشید! شرمنده! قصور اینجانب را بپذیرید! بانوی گرامی! سرکار علیه! اجازه میدهید داخل شوم و کارم را انجام دهم! به خدا کلی کاردارم! صد جای دیگه هم باید برم!
- آفرین! احسنت! کم کم داری یاد میگیری! شخصیت آدم که فقط به لباس و ظاهرش نیست. بماند که چقدر تلاش کردم تا لباس پوشیدن یاد گرفتی! آدم باید بلد باشه چطوری صحبت کنه! مخصوصاً با یک خانم! مثلاً تو باید در بزنی. وقتی اجازه دادم، وارد بشی! اگه دستم را آوردم جلو اجازه داری یه بوسه به دستم بزنی بعد اگه اجازه دادم بشینی و کارت را انجام بدی! نه اینکه همینطوری سرت بندازی پایین بیای تو!
- چشم! چشم! بانوی گرامی اجازه ورود میدهید؟
- بیا تو!
- اگر رخصت دهید من سریع کارم را انجام بدهم و بروم!
- وااای! آدمبشو نیستی! تا من اجازه ندادم که نباید حرف بزنی؟ تو چی فکر کردی! این ملیحه را میبینی؟ ده سالش بود اومد خونه ما! الآن پنجاهساله برای ما کار می کنه. فقط دو هفته وقت گذاشتم همه چی یاد گرفت. هنوز تا اجازه ندم دهن باز نمی کنه! اونوقت پنج سال تموم زحمت کشیدم تو هنوز هیچی یاد نگرفتی!
- چشم! من همینجا دستبهسینه می مونم. دیگه حرف نمیزنم! هر وقت اجازه دادید، کارم را انجام می دم و می رم!
- خوب حالا ناراحت نشو! بیا بشین! خودمونیم اینطوری خیلی خوشگل شدی! چی بود اون قیافه روز اولت! واه واه! بلا به دور! خوب همین ریختی لباس پوشیدی که هیچکس دوستت نداره! بیا جلو ببینم! به به! موهاتم روغن زدی و یه وری شونه کردی خیلی قشنگ شده! پدر خدا بیامرزم، معتضدالملک را می گم، همیشه میگفت: فرق موهای یه مرد باید صاف صاف باشه! تو هم الآن خوب موها تو شونه کردی! امیدوارم شدم بهت!
- بانو رخصت میدهید! به خدا خیلی کاردارم! یه عالمه آدم الآن منتظرم هستم! من برای هیچکس اینقدر وقت نمی ذارم! خواهش میکنم! استدعا...
- خوب! بسه خودتو لوس نکن! مثلاینکه این منم که کلی واسه تو وقت گذاشتم و درستت کردم! یه چیزی هم بدهکار شدیم! عیب نداره! راستش از وقتیکه برات گذاشتم راضیم! خوب من دیگه مشکلی ندارم! اجازه میدهیم شما به کار خود مشغول شوید!
- بسیار سپاسگزارم بانو! منت گذاشتید! با اجازه! .........خوب! بالاخره این کارم انجام دادم! بیچاره شدم. این چند هزار سال اینقدر دچار مصیبت نشده بودم. واه واه دارم خفه می شم! چیز عجیبیه این کراوات! نفس آدم بالا نمی یاد. وای وای! این کفش ورنیها هم که پامو داغون کرد! ایوای! عجب بوق کرکنندهای داره این دستگاهها! این ملیحه کجاست؟ چرا نمی یاد دستگاهها را خاموش کنه؟ ظاهراً این دستگاهها می خوان بهاندازه تمام پنج سالی که به این پیرزن بیچاره وصل بودن بوق بزنن! آخ آخ ببخشید! پیرزن بیچاره چیه؟ امیرزاده خاتون دختر معتضدالملک! خدا بیامرزدت! پنج سال منو بردی آوردی تا بالاخره جونتو بهم دادی! ولی راستشو بخای خیلی هم بدم نیومد. تو این چندین هزار سال هیچکس لباس پوشیدن بهم یاد نداده بود. کراوات و کفش ورنی دوست ندارم. ولی چه اشکال داره عزرائیل هم کتوشلوار بپوشه و موها شو روغن بزنه و صاف شونه کنه؟! دکمه سردست هم خیلی دوست دارم! آدم احساس ابهت می کنه! انصافاً خوشگلم! خوشگلترم شدم! دستت درد نکنه امیرزاده خاتون. خدابیامرزت!