موضوع همینه چیزی که چند روزه ذهنمو درگیره خودش کرده شاید چند هفته درست از وقتی که دیدمش
بزارید بگم دارم درباره ی کی حرف میزنم
بهروزعامری ,پیام رنجبران(اکنون) ,زهرابادره (آنا) , ک جعفری ,نرجس علیرضایی سروستانی ,مرتضی حاجی اقاجانی ,رضا فرازمند ,ابوالحسن اکبری ,
بهروزعامری (7/9/1399),زهرابادره (آنا) (8/9/1399),ابوالحسن اکبری (8/9/1399),طراوت چراغی (8/9/1399),حمید جعفری (9/9/1399),پیام رنجبران(اکنون) (12/9/1399),نرجس علیرضایی سروستانی (12/9/1399),مرتضی حاجی اقاجانی (20/9/1399),ابوالحسن اکبری (20/9/1399), ک جعفری (29/9/1399),رضا فرازمند (5/10/1399),
نام: زهرابادره (آنا) ارسال در جمعه 7 آذر 1399 - 01:03
سلام استاد عزیز و بزرگوار
داستان زیبای رازآلودتان را خواندم یاد آقای باران دوست افتادم که داستان را رمزگشایی میکرد آرزو کردم کاش بود و نظرشان را راحع به این داستان میدیدم ، داستانی از واگویه ی شخصی که نسبت به وضعیت موجود جامعه اعتراض دارد و کار به جایی رسیده که از خود خودش هم دور شده ، به نظر میرسد که مشکلات افراد را از من واقعی انسان ها جدا میکند .البته قبول دارم که ممکن است اشتباه بکنم منتظر نظر دوستان اساتید هم باقی خواهم ماند .
سپاس از قلم و ذهن قدرتمند شما
@زهرابادره (آنا) توسط بهروزعامری ارسال در جمعه 7 آذر 1399 - 01:10
سلام ودرودها بزرگوار
نه مگر می شود شما اشتباه کنید
اولا خوشحالم که تشریف آوردید
دوم بسیار از نظر زیباتون لذت بردم
راستش گاهی میذارم داستان خودش منو با خودش ببره
این داستان و داستان قبلی اینطوری اند
می خوام پذیرفتن این اسارت رو کمی ادامه بدم ببینم خودم مرا بکجا می برد
بازهم سپاس
نام: ابوالحسن اکبری ارسال در شنبه 8 آذر 1399 - 07:32
سلام و عرض ادب خدمت جناب استاد عامری عزیز.مرد با عکس هایش حرف می زد و می گفت : دیروز کجا ! امروز کجا ! زن خندید و گفت : آدم ها مثل فصل ها هستند ! گاهی بهار و گاهی پاییز ....! مرد گفت : تو کدام را بیشتر دوست داری ! زن گفت : پاییز !