گوک کُل بخش چهارم
این داستان واقعی است
(gok”kol)
بخش چهارم
این داستان واقعی است
خلاصه ی سه بخش :
خواهر زاده ام که تقریبا مانند دخترم بامن بزرگ شده وهمه ی زیروبم اخلاق هم رو می دونیم و چیزی پنهان ازهم نداشتیم سال 95 با جوانی که بهم علاقمند شدند با اطلاع وهم بی اطلاع من باهم ازدواج کردند منکه فقط می خواستم مطمئن شومکه پایش را کجا دارد می گذارد بشیوه های گوناگون دست بسر شدم تا اینکه روز جمعه ای بمن اطلاع دادند روز شنبه فلان ساعت فلان تالار ... منکه رفتن به این عروسی را برخلاف خواسته ام (که آرزو داشتم در عروسیش باشم ، می دانستم )جواب رد دادم
از همان ماه اول خواهرزاده هی پیام داد که اشتباه کردم منو ببخش و طبق معمول جوابش رو ندادم خواهرم که زن بسیار ساده ایست و ناتوان در مدیریت این دختر صدمه های سنگینی خورد تا اینکه از ماه سوم پیامهای گلایه آمیز خواهر زاده ام شروع شد که در آن از کتک خوردن و دعوای روزانه با شوهر ومادر شوهر و... حدود پنجماه که مرتب جواب می دادم : خودت رفتی باید بسازی یک روز گفت اگر جوابمو ندی من خودمو میکشم من با وضع حاملگی هر روز کتک و ... نصیبم شده مخصوصا که بچه دختر هم هست و مادر داماد دختر نمی خواد به کتک زدن برای سقط جنین اضافه شده متاسفانه ایشان با دوستی هم مشورت داشته که بعدا فهمیدم به توصیه آن خانوم حامله شده تا زندگیش محکم شود
آمد و بعد از مدتی بچه بدنیا آمد اول پزشکان فکر میکردند یک بیماری موجب فلج شده و از روز سوم تولد مرتب گچ گرفتگی و عمل روی جاهای مختلف پای کودک (که من اورا (گوک کل) صدا کردم) انجام شد تانزدیک دوسال نیم یک روزپیامی به سامانه (سنا)ی خواهر زاده اومد و ما با ناراحتی سه تایی رهسپار اسلامشهر شدیم و اینک ادامه ی داستان :
***
خواهر زادم برگشت طرف من و گفت دیدی دایی من دروغ نمی گفتم خودشه دوباره شکایت کرده رو بدادیار پرسید می تونم پرونده رو بخونم دادیار که سعی می کرد با حالتی جدی و کمی اخم بما اصلا نگاه نکنه گفت بله و پرسید مگر شماره 090 ... مال شمانیست ؟ و بلافاصله پرسید این شماره مربوط بکدام اپراتوره ؟ هردومون باهم گفتیم این شماره مال ما نیست و من با چند لحظه مکث از او خواستم بروم بیرون از جایی معتبر بپرسم این شماره مال کدام اپراتوره که دادیار اینبار با نگاه جدی اما بدون اخم گفت : نمی خواد برید مال ایرانسله خواهر زاده همینطور که مطالعه می کنه میگه اردیبهشت نودو هشت احتمالا خریده و همون موقع تو یک کوشی انداخته و بخودش اس ام اس داده و اضافه میکنه دایی چه حرفای زشتی از قول من گفته از فحش که بگذریم ایشون پنج مورد محکومیت داشته که در آننجا به اصطلاح خواهر زاده ی من اعتراف میکند و می خواهد با محکومیت دوباره پرونده رو به جریان ببیندازدو محکومیتهارا لغو کند ا؛ متاسفانه اینها خیالهای خام بودند که بشکل یک سناریو ناشیانه پرداخته شده بود و برای اینکه دادگستری متوجه نشود آدرس خواهر زاده مرا به نشانی ناشناخته ای در اهواز داده بودند همان موقع هم که احضاریه وارد سامانه (سنا)شده بود یک پیام دیگر آمده بود که پرونده نیابتی به دادگستری اهواز فرستاده شده اپراتور دادگستری در حین تایپ متوجه شده بود که خواهر زاده در سامانه ی (سنا )عضو است و اشاره کرده بود که نیاز به اقدام نیابتی نیست .
یکی از حکمهای زندانی طرف که داشتیم به مدیر دفتر و دادیار دادیم که ضمیمه اظهارات خواهر زاده ام شد ایشون نوشت حدود سه سال پیش که مرا ازخانه بیرون کردند همه چیزم را گرفتنداز جمله شناسنامه کارت ملی سند ازدواج و... فقط با یکدست لباس رفتم جلو یک آژانس خواهش کردم مرا بخانه مادرم برساند وقتی رسیدم مادرم دم در بود و پول آژانس را داد چون گوشیم رو داشتم و قبل از رسیدن به خونه تماس گرفته بودم دادیار با اشاره حکم زندان گفت شما ضامن نمی خوای خواهر زاده تقاضای استعلام رجیستر گوشی و مکانیابی که پیامها ازچه مکانهایی فرستاده شده وهم دریافت یک نسخه ازمتن پیامها
مدتی طول کشید تا نامه حاضر مهرو موم وتحویل خواهر زاده برای بردن بدفتر ایرانسل شد درین فاصله مدیر دفتر گفت من لیسانس حقوق دارم اما چون نمی تونم جلو احساسم رو بگیرم به قسمت قضاوت نرفتم این مادرو پسر از شما چهره ی ببخشید آنچنان فاسدی معرفی کرده بودند که من هنوز عصبی هستم و نمیتونم اون همه بدی که گفتند با چهره محترمی که الآن میبینم منطبق کنم من بخاطر این قضاوت نا عادلانه از شما عذر خواهی میکنم باور کنید من ازون روز که که این مادرو پسر آمدن و ازشما بد گویی کردن بسیاری شبها راحت نخوابیدم با اینکه اینجا من انواع بزهکاری رو می بینم اما این فرق داشت هر روز مادرش میومد اینجا با آه و ناله اتهام هارو تازه می کردو می رفت
تشکر کردیم واز دادیار یار محترم خواهش کردم چون کسی برای نگهداری این بچه نداریم مادربزرگ مادری گوک کل خودش مریضست و نیاز بمراقبت دارد من دنبال پرونده بیایم ایشان موافقت کرد و ما بیرون آمدیم
بازهم با نگرانی از حکمی که خواهد آمد ؛ بخواهر زادم می گویم احتمالا خواهند گفت زن و شوهر رابطشون مزاحمت نیست هرچند فحشکاری در مزاحمت باشه
توضیح :سنا سامانه ای هست که اگر کسی از شما شکایت کند و یا برعکس همه ی اخطارها و احکام توسط آن ابلاغ می شود ونه پست ،قانونی هم هست
ادامه دارد ...
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: (gok”kol)
بخش چهارم
این داستان واقعی است
خلاصه ی سه بخش :
خواهر زاده ام که تقریبا مانند دخترم بامن بزرگ شده وهمه ی زیروبم اخلاق هم رو می دونیم و چیزی پنهان ازهم نداشتیم سال 95 با جوانی که بهم علاقمند شدند با اطلاع وهم بی اطلاع من باهم ازدواج کردند منکه فقط می خواستم مطمئن شومکه پایش را کجا دارد می گذارد بشیوه های گوناگون دست بسر شدم تا اینکه روز جمعه ای بمن اطلاع دادند روز شنبه فلان ساعت فلان تالار ... منکه رفتن به این عروسی را برخلاف خواسته ام (که آرزو داشتم در عروسیش باشم ، می دانستم )جواب رد دادم
از همان ماه اول خواهرزاده هی پیام داد که اشتباه کردم منو ببخش و طبق معمول جوابش رو ندادم خواهرم که زن بسیار ساده ایست و ناتوان در مدیریت این دختر صدمه های سنگینی خورد تا اینکه از ماه سوم پیامهای گلایه آمیز خواهر زاده ام شروع شد که در آن از کتک خوردن و دعوای روزانه با شوهر ومادر شوهر و... حدود پنجماه که مرتب جواب می دادم : خودت رفتی باید بسازی یک روز گفت اگر جوابمو ندی من خودمو میکشم من با وضع حاملگی هر روز کتک و ... نصیبم شده مخصوصا که بچه دختر هم هست و مادر داماد دختر نمی خواد به کتک زدن برای سقط جنین اضافه شده متاسفانه ایشان با دوستی هم مشورت داشته که بعدا فهمیدم به توصیه آن خانوم حامله شده تا زندگیش محکم شود
آمد و بعد از مدتی بچه بدنیا آمد اول پزشکان فکر میکردند یک بیماری موجب فلج شده و از روز سوم تولد مرتب گچ گرفتگی و عمل روی جاهای مختلف پای کودک (که من اورا (گوک کل) صدا کردم) انجام شد تانزدیک دوسال نیم یک روزپیامی به سامانه (سنا)ی خواهر زاده اومد و ما با ناراحتی سه تایی رهسپار اسلامشهر شدیم و اینک ادامه ی داستان :
***
خواهر زادم برگشت طرف من و گفت دیدی دایی من دروغ نمی گفتم خودشه دوباره شکایت کرده رو بدادیار پرسید می تونم پرونده رو بخونم دادیار که سعی می کرد با حالتی جدی و کمی اخم بما اصلا نگاه نکنه گفت بله و پرسید مگر شماره 090 ... مال شمانیست ؟ و بلافاصله پرسید این شماره مربوط بکدام اپراتوره ؟ هردومون باهم گفتیم این شماره مال ما نیست و من با چند لحظه مکث از او خواستم بروم بیرون از جایی معتبر بپرسم این شماره مال کدام اپراتوره که دادیار اینبار با نگاه جدی اما بدون اخم گفت : نمی خواد برید مال ایرانسله خواهر زاده همینطور که مطالعه می کنه میگه اردیبهشت نودو هشت احتمالا خریده و همون موقع تو یک کوشی انداخته و بخودش اس ام اس داده و اضافه میکنه دایی چه حرفای زشتی از قول من گفته از فحش که بگذریم ایشون پنج مورد محکومیت داشته که در آننجا به اصطلاح خواهر زاده ی من اعتراف میکند و می خواهد با محکومیت دوباره پرونده رو به جریان ببیندازدو محکومیتهارا لغو کند ا؛ متاسفانه اینها خیالهای خام بودند که بشکل یک سناریو ناشیانه پرداخته شده بود و برای اینکه دادگستری متوجه نشود آدرس خواهر زاده مرا به نشانی ناشناخته ای در اهواز داده بودند همان موقع هم که احضاریه وارد سامانه (سنا)شده بود یک پیام دیگر آمده بود که پرونده نیابتی به دادگستری اهواز فرستاده شده اپراتور دادگستری در حین تایپ متوجه شده بود که خواهر زاده در سامانه ی (سنا )عضو است و اشاره کرده بود که نیاز به اقدام نیابتی نیست .
یکی از حکمهای زندانی طرف که داشتیم به مدیر دفتر و دادیار دادیم که ضمیمه اظهارات خواهر زاده ام شد ایشون نوشت حدود سه سال پیش که مرا ازخانه بیرون کردند همه چیزم را گرفتنداز جمله شناسنامه کارت ملی سند ازدواج و... فقط با یکدست لباس رفتم جلو یک آژانس خواهش کردم مرا بخانه مادرم برساند وقتی رسیدم مادرم دم در بود و پول آژانس را داد چون گوشیم رو داشتم و قبل از رسیدن به خونه تماس گرفته بودم دادیار با اشاره حکم زندان گفت شما ضامن نمی خوای خواهر زاده تقاضای استعلام رجیستر گوشی و مکانیابی که پیامها ازچه مکانهایی فرستاده شده وهم دریافت یک نسخه ازمتن پیامها
مدتی طول کشید تا نامه حاضر مهرو موم وتحویل خواهر زاده برای بردن بدفتر ایرانسل شد درین فاصله مدیر دفتر گفت من لیسانس حقوق دارم اما چون نمی تونم جلو احساسم رو بگیرم به قسمت قضاوت نرفتم این مادرو پسر از شما چهره ی ببخشید آنچنان فاسدی معرفی کرده بودند که من هنوز عصبی هستم و نمیتونم اون همه بدی که گفتند با چهره محترمی که الآن میبینم منطبق کنم من بخاطر این قضاوت نا عادلانه از شما عذر خواهی میکنم باور کنید من ازون روز که که این مادرو پسر آمدن و ازشما بد گویی کردن بسیاری شبها راحت نخوابیدم با اینکه اینجا من انواع بزهکاری رو می بینم اما این فرق داشت هر روز مادرش میومد اینجا با آه و ناله اتهام هارو تازه می کردو می رفت
تشکر کردیم واز دادیار یار محترم خواهش کردم چون کسی برای نگهداری این بچه نداریم مادربزرگ مادری گوک کل خودش مریضست و نیاز بمراقبت دارد من دنبال پرونده بیایم ایشان موافقت کرد و ما بیرون آمدیم
بازهم با نگرانی از حکمی که خواهد آمد ؛ بخواهر زادم می گویم احتمالا خواهند گفت زن و شوهر رابطشون مزاحمت نیست هرچند فحشکاری در مزاحمت باشه
توضیح :سنا سامانه ای هست که اگر کسی از شما شکایت کند و یا برعکس همه ی اخطارها و احکام توسط آن ابلاغ می شود ونه پست ،قانونی هم هست
ادامه دارد ...