يك عدد درشت بر باد رفته
يك عدد درشت بر باد رفته
بعد از هفت سال به طور ناگهاني طلبكارش را توي خيابان ديد! دست و پايش را گم كرد و بريده بريده گفت:_...چهار هزار لير بهت بدهكارم. مي خوام هفتاد لير ديگه امروز بهم قرض بدي و سي لير هم فردا! اون هفتاد لير رو سه روز ديگه و اون سي لير رو ده روز ديگه بر مي گردونم. روي هم چقدر ميشه؟...
طلبكار گفت:_يه عدد درشت بر باد رفته!
از كتاب "سه خط قصه!"
حسن ايماني
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: بعد از هفت سال به طور ناگهاني طلبكارش را توي خيابان ديد! دست و پايش را گم كرد و بريده بريده گفت:_...چهار هزار لير بهت بدهكارم. مي خوام هفتاد لير ديگه امروز بهم قرض بدي و سي لير هم فردا! اون هفتاد لير رو سه روز ديگه و اون سي لير رو ده روز ديگه بر مي گردونم. روي هم چقدر ميشه؟...
طلبكار گفت:_يه عدد درشت بر باد رفته!
از كتاب "سه خط قصه!"
حسن ايماني