ماجراي گلِ سر
ماجراي گلِ سر
تا گلِ سر را توي ماشين ديد قاطي كرد! فحش بود كه از زير زبانش بيرون مي جهيد. اصلا نگذاشت شوهر چيزي بگويد. هنوز ساك و چمدانش را نبسته بود كه تلفن خانه به صدا درآمد. دويد و گوشي را برداشت. صداي نرمي از پشت گوشي شنيده شد:
_سلام زن دايي جان... خواستم از دايي تشكر كنم منو از دانشگاه رسوند خونه!!
از كتاب "سه خط قصه!"
حسن ايماني
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: تا گلِ سر را توي ماشين ديد قاطي كرد! فحش بود كه از زير زبانش بيرون مي جهيد. اصلا نگذاشت شوهر چيزي بگويد. هنوز ساك و چمدانش را نبسته بود كه تلفن خانه به صدا درآمد. دويد و گوشي را برداشت. صداي نرمي از پشت گوشي شنيده شد:
_سلام زن دايي جان... خواستم از دايي تشكر كنم منو از دانشگاه رسوند خونه!!
از كتاب "سه خط قصه!"
حسن ايماني